آغاز سال 1392خورشیدی و قسمت اول سفرنامه ی ما
بـنام خدای بهار آفرین / بهار آفرین را هزار آفرین
به جمشید و آیین پاکش درود / که نوروز از او مانده در یادبود . .
اول از همه این کارت پستال زیبا رو تقدیم میکنیم به همه شما دوستان عزیزی که به خاطر مسافرت نتونستیم بیاییم وبلاگهاتون و سال نو رو بهتون تبریک بگیم... دوستتون داریم
یک نفر همره باد
آن یکی همسفر شعر و شمیم
یک نفر خسته از این دغدغه ها
آن یکی منتظر بوی نسیم
همه هستیم در این شهر شلوغ
این کفایت که همه یاد همیم
عیدتون مبارک
قسمت اول سفرنامه :
روز ٢٨ اسفند باروبندیلو بستیم و راهی خونه بابابزرگ و عموها شدیم.
طبق معمول یه راست رفتیم خونه عمو غلامرضا چونکه فرناز و مهسا بسیار روزها رو شمردند تا تعطیلات بشه و تارا خانم بره پیششون / روز سال تحویل همه مون با هم سفره هفت سین رو زیر میز ال ای دی خونه عمو پهن کردیم و منتظر نشستیم تا سال ١٣٩٢ خورشیدی سال مار آغاز شد .
بعداز روبوسی و تبریک و عیدی گرفتن بقیه عموها و بابابزرگ و مادربزرگ هم اومدند و بعداز ساعتی نشستن دور هم بلند شدیم و زدیم به دشت و تپه های اطراف خونه عمو که بسیار بسیار مناظر بدیع و چشم نوازی داشت و بسی خاطرمان منبسط گردید. عکسها رو تو ادامه مطلب براساس ترتیب خاطره ها میذارم ...
دوسه شب هم چندتا عروسی دعوت شدیم که کلا خانوادگی همه عموها با هم رفتیم و خوش گذشت. هرروز هم خونه یکیشون بودیم ولی شبها کامل خونه عمو غلامرضا بودیم چون فرنازخانم مجوز شب موندن خونه کسی رو بهمون نمیداد...
روز آخری هم عمو علیرضا اینا ناهار درست کردند و باهم رفتیم بیرون تو طبیعت اطراف دهدشت و چرام که واقعا زیبا بود . حسابی خوش گذشت و ناهار هم چسبید مخصوصاً کبابی که روی آتش درست کردیم جای همه تون خالی ...
اسباب و اثاثیه مونو بسته بودیم و میخواستیم عصر شنبه برگردیم خونه که عمه صغری و پسراش و خانواده هاشون اومدند ماهم دیدیم جمع حسابی گرمه در حد المپیک و حیفه ما نباشیم و اینگونه یک شب دیگه هم موندیم و فرداش یعنی یکشنبه ٤/١/٩٢ برگشتیم خونه ... تو راه که می اومدیم دیدم ساکتی و حرفی نمیزنی گفتم مامانی چی شده چرا هیچی نمیگی ؟که یهو زدی زیرگریه و گفتی دلم براشون تنگ میشه کاش بیشتر می موندیم ...!!!
دختر عزیزتراز جانم در آخر از دهنده بی منت میخواهم که:
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند
نگاشته شده در تاریخ جمعه ١٦/١/٩٢ ساعت ١:٢٠
بدو بریم ادامه مطلب یه عالمه عکس ببین...
امیررضاوامیدرضا دوقلوی شیطون عمو علیرضا
ازراست: فرناز- مهسا - نازنین
ودرآخر این چندتا عکس منظره تقدیم به همه شما دوستان عزیز نی نی وبلاگی
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...
به زودی با قسمت دوم سفرنامه درخدمتتون هستیم.