برنامه های روز کودک
به نام خدا
نگارش: 92/7/19
درود و دوصد بدرود بر یاران یکرنگ و بی ریا
جونم برات بگه این چند روزی که گذشت خیلی خوش به حالت بود و حسابی کیفور بودی
سه شنبه روز جهانی کودک بود که از طرف مهد بردنتون پارک بادبادک بازی و برنامه هایی هم براتون اجرا کردند.
بعدش هم برگشتین خونه ، این اولین باری بود که با دیگرخودت تنهایی بدون من میرفتی جایی ،وقتی برگشتی خوشحال و با اعتماد به نفس میگفتی من دیگه شجاع شدم !!!
منم یه هدیه برای روز کودک بهت دادم . چهارشنبه هم رفتیم باشگاه مهرگان شرکت نفت و یه گروه نمایشی براتون نمایش جنگل سبز رو اجرا کردند که خیلی خوشت اومد و میگفتی چه زود تموم شد کاش دوباره شروع کنند! حدود یک ساعتی نمایش طول کشید و منم به درخواست جنابعالی کل یک ساعت رو فیلم گرفتم تا بعدا بتونی ببینیش یعنی رسماً مچ دستم از کار افتاد !!!
آخر نمایش هم همه ی بچه ها رفتن جلوی سن و همراه با بازیگران نمایش سرود ای ایران ای مرز پرگهر رو خوندند. بعدش هم رفتی بالا و باهاشون عکس انداختی
امروز جمعه هم سینما براتون رایگان فیلم گذاشته بود که اینجانب مامان بی حواست یادش رفت که ببرت سینما و هنگامی که فهمید دیگه کار از کار گذشته بود. مامانه تو داری؟!
دیگه چی : پروژه لباس تولدت هم بالاخره به اتمام رسید و دقیقاً همون روز تولدت عقد دخترعموی منه و باید بریم اونجا قرش بدیم یعنی از سه شنبه تا جمعه میریم خونه مامان جونم اینا و آبجی جونم اینا تلپینگ ... و آرامش را در آغوش میگیریم. (تارایی نمیدونم اون زمان که تو بزرگ شدی و رفتی سراغ زندگی خودت هم همینطور تو خونه من در کنار مادرت احساس آرامش خواهی کرد یانه؟)
دیروز پرسیدی :مامان بعداز زهرا نوبت کیه عروسی کنه؟
من : نمیدونم تا ببینیم شاید دایی محسن یا دایی مجید یا آجی افشان یا ....
تارا: مامانی تو روخدا نفر بعدی من باشم !!!
اینم عکسهای روز کودک
این بادبادک مامان ساز
درحال دیدن نمایش
عکس با آقا بزه
عکس با خانم خروسه !!!
باغچه محوطه سالن نمایش