شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

تشكر ويژه از رهاجون دخترگل عمه

1391/1/28 11:37
نویسنده : مامانی
641 بازدید
اشتراک گذاری

قصه تارا و مكيدن انگشت شستش

روزي بود روزگاري بود يه دختر ناز تو يه شهر به دنيا اومد. اون دخمل كوچولو از همان روزهاي اولي كه به دنيا اومد شروع كرد به مكيدن انگشت شستش ، مامانش اولش زياد اهميت نداد ولي وقتي ديد ني ني داره عادت ميكنه و مدام انگشتش تو دهنشه دست به كار شد كه ديگه نذاره اينكارو ادامه بده ولي كاراز كار گذشته بود و اون بچه كوچولو كاملاً به مكيدن شستش عادت كرده بود. ماماني وقتي هركاري كرد كه دخترش رو از اينكار بازداره اثر نكرد ديگه دلش نيومد كه ني ني كوچولوش رو بيشتر از اين عذاب بده و اجازه داد كه بازهم انگشتشو بمكه وباخودش گفت كه حتماً بزرگتر كه شد بهش ميفهمونيم اين كار خوب نيست و اون هم تركش ميكنه ... القصه تارا كوچولو روزبروز بزرگتر شد يه ساله...دوساله...سه ساله...چهارساله شد و همچنان شستشو مي مكيد. درواقع يه جورايي به تمام معنا معتاد به مكيدن انگشتش شده بود.

بابا و مامان گراميش بسي رنج بردند در اين چهار سال ولي اندكي از وابستگي تارا خانم كم نشده بود. تااينكه روزي از روزها دخترعمه مامان (رها خانم گل ) مهمون خونه شون شد وبا خودش چندتا كتاب آورد و به تاراجون هديه داد.تاراهم كه عاشق هديه گرفتن و بازكردن هديه است با خوشحالي كتابا رو بازكرد داد به مامان تا براش بخونه(مادرزحمتكش هركتابي را بين ده تا بيست بار مجبور است كه بخواند).

يكي از كتابها اسمش بود: رنگ پوپو پريده از بس كه شست مكيده

محتواش در مورد پسري بود كه انگشتشو مي مكيد ،همه خانواده بسيج شدند وهرروز مضرات اينكار رو براش توضيح ميدادند ازجمله اينكه فرم دندونات خراب ميشه بايد بري دندون پزشكي پلاك بذاري،دستت زخم ميشه عفونت ميكنه و...... خلاصه اين كتاب رو مامان و بابا روزي چندبار همراه با توضيحات اضافه برای دخملی مي خوندند. خوشبختانه و در عين ناباوري روي تارا تأثير گذاشت و كم كم در طي يك هفته مكيدن انگشت رو كنار گذاشت.

الهي قربونت برم كه با چه عذابي خودتو كنترل ميكردي ، شبها دستش مدام دور ور صورتش وول ميخورد و براي اينكه وسوسه نشه يا دستهاشو ميذاشت زيرسرش يا زير متكاش قايمشون ميكرد. خيلي خوشحالم دختر گلم كه تونستي اين عادت بد رو ترك كني خداييش كم كم داشت فرم دندونات به هم مي ريخت.

رها جونم خيلي دوستت داريم وبي نهايت ازت متشكريم كه فرشته zibaنجات شدي و پروژه به اينسختي رو استارت زدي

تصاویرشباهنگ Shabahang- Thank You: 7

ziba

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان روانشناس
7 مرداد 92 7:59
ممنون داستان شما در وب روانشناسی کودک به ثبت رسید