شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 29 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

بازآمد بوی ماه مدرسه

1391/7/1 20:35
نویسنده : مامانی
369 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

باز  مهر شد و حرف از مهد رفتن شد و  وابستگی تارا به مامان عود کرده. وقتی از  مهد رفتن و پیدا کردن دوستای زیاد  و بازی و شادی و شعر و قصه و آواز تو مهد باهاش صحبت میکنم  خیلللی ذوق میکنه و چنان اشتیاق نشون میده  و از خرید کیف و لباس و دفتر و کتاب حرف می زنه که آدم فکر میکنه ...تمومه دیگه تونستم با حرف سربراهش کنم .     

 ولی چند روز بعدش که باهم میریم به طرف میعادگاه دقیقاً تا جلوی درب ورودی مهد شاد و خوشحاله به محض اینکه پامونو گذاشتیم داخل مهد دیدم تارا خانم  با سرعتی که یه میدان مغناطیسی قوی آهن رو جذب کنه با همون نیروی جاذبه به طرف مامان کشیده شد و چسبید...  چسبهای دوقلو و قطره ای و پی وی سی از خانواده رازی رو می شناسین ؟ این تاراشونه از همه شون قوی تر و غیر قابل جدا شدن....

باز همان آش و همان...    خوب حالا چیکار کنیم ؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخه به زور هم که نمیشه بردش !! 

   چند ساعتی به سان ای کیو سان در بحر تفکر مستغرق گشته تا شاید چاره ای دیگر بیندیشیم . و این فکربه سرمون زد که ببریمش کلاس زبان ! جوانب مختلف امر را که سنجیدم چندتا نتیجه گیری کردم یکی اینکه کلاسش بعدازظهرهاست و خودم میتونم ببرمش و حداقل اینکه خیالش راحت بشه که مامانش هم باهاشه تا شاید ترسش بریزه و عادت کنه و دیگر اینکه دو روز در هفته است و خسته نمیشه  ،.... آره به نظر خودم که فکر خوبیه     فقط خدا کنه که نظر دخملی هم همین باشه ... حالا تا دهم مهر که کلاس زبان شروع میشه باید منتظر بمونم ببینم کارمون به کجا میکشه؟

تورو خدا دعا کنید بتونم این معظل رو حلش کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مادر کوثر
1 مهر 91 17:48
سلام به مهربون مامانی وناز دختر
اخیییی خجالت میکشه دخترمون.بوس
امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشی خوشگلم


ممنون عزیزم لطف داری
دختر كابلي
1 مهر 91 20:04
سلام عزيزم
روزاي مهر ماه هميشه برام خاطره انگيز بوده و هست و هميشه ياد روزاي بچگي ام ميندازه منو و هميشه هواي لطيف صبحش را خيلي دوست دارم چقدر دلم واسه اون روزا تنگ شده

توخيلي مهربوني عزيزم نديده دوستت دارم


سلام گلی تو خودتم خیلی ماهی مرسی از حضورت
مامان تارا و باربد
2 مهر 91 10:38
آخی نازی گلی مامانیشو بیشتر دوست داره عادت می کنه تو فکر نباش
مامان سونیا
2 مهر 91 14:08
عجب از دست این فسقلی ها ما مامانها باید تابع خواسته های این کوچولو ها باشیم انشاالله خدا حفظشون کنه و شاد و سالم باشند ما هم بلاخره یک فکری میکنیم به حال خودمون برای مهد رفتن هم زیاد بهش اصرارا نکنید بگذارید یک مدت باب میل خودش کار بکنه
مامان لنا
3 مهر 91 19:07
خوب کاری کردین زبان خیلی خوبه


قدم رنجه فرمودین خانومی بوووووووووووس برای لنا جونم
کسرا کوچولو
3 مهر 91 19:51
سلام.خوبی مامان تارا؟مرسی که جویای ما هستی.مسافرت و مریضی کسرا وقتی نمیزاره برامون دیگه.تارا رو ببوس


مرسی عزیزم/ بلا به دور نبینم گل پسری مریض باشه!
مامان فافا
4 مهر 91 11:44
فکر خوبی کردید مامانی.کلاس زبان واقعا عالیه.انشاالله تارا جون هم خوشش میاد و استقبال میکنه


امیدوارم
شايان
4 مهر 91 13:38