شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

مسافرتی کوتاه و....

1391/8/15 22:37
نویسنده : مامانی
807 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

 

با عرض سلام خدمت همه دوستان عزیز این چند روزه که نبودیم رفته بودیم یه آب و هوایی عوض کنیم در ضمن مودم هم دایم مشکل درست میکرد و نمیتونستم درست و حسابی وبگردی کنم.

به هر حال اومدیم با سری جدید عکسهای مسافرتمون

چهارشنبه رفتیم بهبهان خونه آبجی جونم / بعدش یه راست رفتیم بازار و چرخی زدیم و برگشتیم خونه میخواستیم شب بمونیم خونه شون که بابا و مامانم اومدند و منم وسایلو جمع کردم و باهاشون راهی شدیم . الهی بمیرم اشکان و الناز کلی التماس کردند که خاله جان توروخدا بذار تارا شب پیشمون بمونه ، موندن تارا یعنی موندن من چون خانم بدون مامانش هیچ جایی نمی مونه /منم که فرداش با خیاط قرار داشتم و مجبور بودم برم خونه بابااینا و بعدش هم با همدیگه راهی خونه داداش داوود که سربندره بشیم.

خلاصه هرجوربود اشکان و الی رو راضی کردیم تا از تارا دل بکنن و رفتیم.

صبح روز جمعه باروبندیلو بستیم و زدیم به جاده و راهی سربندر شدیم.

شب رو خونه داداشی موندیم وبگذریم از اینکه تارا با دختر داییش نسترن چه آتیشی سوزوندن و بالاخره فردا صبح دوباره کاسه کوزه مونو جمع کردیم و زدیم بیرون ...

چون تارا عاشق دریا و آب بازیه قصد داشتیم برگشتنی از راه دیلم برگردیم تا دخملی تنی به آب بزنه و .... کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه  بله ماشین توراه خراب شد و ای داد بیداد تو این بر بیابون چیکار بکنیم . شماره ای هم از امداد خودرو نداشتیم ، مجبور شدیم زنگ زدیم به داوود و تقاضای امداد نمودیم. حدود یک ساعتی تو خاک و خلها و گرمای ماهشهر (البته بیرون از شهر) منتظر موندیم تا داداشی با یه تعمیر کار اومد / ولی ماشینه درست بشو نبود که نبود

چاره ای نبود ماشین داوود رو گرفتیم و به راهمون ادامه دادیم. دیگه چون وقتمون گرفته شده بود بند دیلم رو هم بی خیال شدیم/ ولی برای اینکه دخملی دلش نسوزه کنار این حوضچه های نمک توراه وایسادیم و تارا هم پایی تو آب فرو برد و چندتایی عکس گرفتم و ..... وااااااااای خسته شدم از بس نوشتم دیگه ادامه نمیدم بعدش هم برگشتیم خونه مون ...

 

عکسها تو ادامه مطلبه ....

 

 

هی خانم کجا کجا

 

 

 

 

 

اینجا ماشین خراب شده بود و ما نشسته بودیم منتظر تعمیرکار / این چوب خشکیده ای که تو عکس  می بینین درختی است که تارا به قول خودش تو اون بیابون کاشته تا سبز بشه

 

اینم که دایی داووده

تاراچندبار که توکوچه رفته بود با دوستاش بازی کنه یه پسری اذیتش میکرد و اونم همه اش میگفت که داییم پلیسه و بهش میگم بیاد دستگیرت کنه / پسره هم مسخره اش میکرد و میگفت کو داییت؟؟؟

دخملی هم از من عکس دایی شو میخواست تا نشونشون بده و به قولا بترسونشون

اینم سند و مدرک پلیس بودن دایی دخملم حالا هرکی جرأت داره بهش چپ نگاه کنه!!!

********************************************************

 

این چندتاهم عکسای عسل عمه پارمیس جونمه

گزارش تصویری از مراحل کش رفتن عروسک بره ناقلای محبوب عمو وحید توسط پارمیس و گذاشتنش تو جیب سارافونش!!!

 

 

 

 

قربونش بشم من، جیگر عمه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

عمه النا جون
15 آبان 91 23:14
سلام خیلی خوشمله ، خوشحال میشم به وبلاگ النا جون ما سر بزنید،مرسی
هیراد و عمه لیلاش
15 آبان 91 23:46
تارای عزیز هم وبلاگت هم عکسات خیلی قشنگو نازه دست مامان رویا جون درد نکنه خوشحال میشیم به ما هم سری بزنید و با نی نی من دوست بشید
مامان بهراد
16 آبان 91 1:24
رای گیری مسابقه ی عکس شروع شد :

دوستای خوبم ازتون نمی خوام که برید و به من رای بدید فقط می خوام که برید به اینhttp://www.raeenblog.persianblog.ir آدرس و به زیباترین عکس به سلیقه ی خودتون رای بدید...



سلام من رفتم به آدرس مورد نظر ولی عکس بهراد رو ندیدم!!!
رها
16 آبان 91 11:02
به به! همیشه به گردش
دختر گلت رو هم از طرف من اول محکم بغلش کن بعدشم محکم ماچش کن


ok
مامان مهربد
16 آبان 91 11:46
سلام .اومدین بهبهان چرا نگفتین که در خدمتتون باشیموای چه ماجرایی خیلی بدشانسی آوردین.فکر کنم چون بچه های همشهری مارو نارحت کردین اینجورشده


والا اینقد عجله ای بود که خودمم هم نفهمیدم چطور رفتم و برگشتم!!!
ستاره زندگی
16 آبان 91 18:09
سلام مامانی همیشه به سفر تارا خانم عجب عکسهایی گرفتی ناقلا
تارا
16 آبان 91 18:59
سلام مامانی شرمنده به خدا این روزا اصلا نمیدونم چند شنبه هست چندم هست! خیلی ذهنم مشغوله! میام قول میدم!
مامان سونیا
16 آبان 91 19:10
همیشه به ددرو تفریح تارا خانم انگاری به گل دختر خیلی خوش گذشته عکساشم خیلی خوشمل شده
ستاره زندگی
16 آبان 91 22:14
مامانی تولدت مبارکککککککککک



مرسی عزیزم
مامان لنا
17 آبان 91 2:09
سلام همیشه به گردش ومسافرت باشی خوشگل خانم چه عکسهای قشنگی پارمیس جون هم خیلی نازه


ممنون از الطافت
مامان لنا
17 آبان 91 2:10
راستی من عکسهای قبلی رو ندیدم (رمز دارها) اگه خیلی خصوصی نیست بهم رمز بدین لطفا مرسی


بروی چشم خانومی
مامان پریسا
17 آبان 91 2:26
رسیدن به خیر.
خیلی سخت بوده که ماشین خراب شده.
ولی به هر حال دید و باز دید خوب بوده

بفرمایید تولد


آره هیچی بهتر از دیدار عزیزان نیست /
تولد که حتما میام جامو خالی بذارین
نرگس مامان طاها و تارا
17 آبان 91 8:04
واي خوش تيپ خانم.جيگرتو برم من


قربونت بشم عزیزم
طوبی
17 آبان 91 8:36
سلام خوبی؟ماشاا... به دخترت که دیگه واسه خودش خانومی شده.فک کن پسرا از بچگی مزاحم دخترا میشن!چه جالب!


ممنون عزیزم / از این به بعد اگه می تونن مزاحم بشن !!!
اجی سحر
17 آبان 91 10:48
اجی خوشگل خودم همیشه به گردش وخوشی چقده ناناسی شی عسل اجی خیلی عکسات قشنگ شده اجی جونم
ستاره زمینی
17 آبان 91 12:10
به به همیشه به سفر .چه عکسای خوشگلی...
پارمیس جونم خیلی نازه بااون بره ناقلا..

نه بابا دیگه نمیشه به تارا جون تو گفت ماشالا دایی پلیس داری دیگه کو جرات....خدا داییشا واسش نگه داره..


مرررررررررررررسی گلم
آره دیگه بادیگارد داره دخترم تازه باباشم یه زمانی پلیس بوده(دوران سربازی)

مامان فافا
17 آبان 91 13:42
همیشه به سفر تارا جون چقد ناز شده درختش هم حتما سبز میشه
بابای دوقلوها
17 آبان 91 15:59
همیشه به سفر
معلومه که حسابی خوش گذشته

تارا خانوم اون درخته چیه کاشتی؟؟؟
میوه هم میده؟؟




آره قراره چهار پنج نوع میوه بده


هدیه خدا
17 آبان 91 16:03
الهی کی میره اینهمه راه تارا خانم خوشتیپ.همیشه به سفر وشادی.


مرررسی عزیزم بووووووووس
مامان رضا
18 آبان 91 10:02
سلام. من رمز نداشتم برا تولدت.... همینجا سالروز تولدت رو صمیمانه تبریک میگم عزیزمممم
دنیای شکلک و زیباساز وبلاگ
18 آبان 91 12:45
سلام ممنون از حضورتون شما هم با افتخار لینک شدید
مهتاب
18 آبان 91 20:10
رویا جون امیدوارم سفر خوش گذشته باشه گرچه اخرش ماشینتون خراب شده بازم مرام آقا دادش اومده کمک حوضچه نمکم قشنگ وقتی گوله نمکت (تارا جون) کنارش عکس میگیره
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
6 آذر 91 16:33
آخی همون بهبهون خودمونو میگی که


ااااااااا شما هم بهبهونی هستین مگه ؟؟؟!!!!!