شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 19 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

سیزده به در

1392/1/29 20:51
نویسنده : مامانی
1,702 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

                                                                                          نگارش: ٢٩/١/٩٢

سلام و درود به تارای عزیزم

امروز میخوام خاطرات و عکسهای سیزده به در امسال رو برات ثبت کنم . برای این تا حالا طول کشید چون منتظر بودم که عکسهای دوربین عمو مهدی به دستم برسه

خوب کجا بودیم ؟

آهان رفته بودیم عروسی دایی وحید ، جونم برای دخملی خودم بگه تا روز ١٢ فروردین همونجا خونه بابای من موندیم و عصر دوشنبه برگشتیم خونه مون بعداز خالی کردن چمدونمون و رتق و فتق امور منزل ، من و بابا مشغول شستن حیاط بودیم که عمه صغری زنگ زد و گفت دوتا از عموها با خانواده اومدند اینجا شما هم بیایین تا فردا دور هم باشیم و بریم سیزده به در .... خلاصه گرد راه از سرو رومون تکوندیم و راهی خونه عمه شدیم. شب دورهم جمع بودیم و حسابی خوش گذشت.

صبح ساعت هفت بلند شدیم و طبق معمول سریع بیدار شدی و دور ور ساعت 8 زدیم بیرون و رفتیم به سوی طبیعت زیبای اطراف شهرمون یه منطقه زیبا به اسم گناوه لری که خیلی سرسبز و قشنگ بود.

بعداز اینکه جاگیرشدیم من که عشق آتش درست کردنم رفتم و با کمک تو و بقیه بچه ها هیزم جمع کردیم و یه آتیش خوشگل به پا کردیم بعدش هم یه نیمروی دودی بسیار خوشمزه روی آتش درستیدم و همه با هم صبحونه خوردیم. خوشمزه

خلاصه یه دل سیر تو طبیعت بکر و زیبا گشتیم و بازی کردیم و البته ترقه هایی رو که از شب چهارشنبه سوری مونده بود رو بردیم بالای تپه و همه اشو منفجر کردیم از این کوچولوها بودند صدای زیادی نداشتند . عصرش هم برگشتیم خونه ولی خیلیها چادرزده بودند و قصد داشتند شب رو همونجا بیتوته کنند... خووووووووووووووش به حالشون خیال باطل

افراد حاضر در سیزده به در امسال:

عمه صغری و بچه هاش و سه تا عروسش - عموکرم وخانواده-عمو غلامرضا و خانواده - عمو علیرضا و خانواده و خودمون  

دیگه وقت ندارم زیاد بنویسم عسلکم بریم سراغ عکسها تو ادامه مطلب:

 

 

 

 

 

 

رضا جان

 

 

 

 

 

 

فرنازی

روز چهاردم هم که من و بابایی سرکار بودیم و چون کسی پیشت نبود با خودم بردمت سرکار که خیلی خوشت اومد و همه اش در حال گل چیدن از تو محوطه بودی یه گلدون رزهای خوشگل همه رنگ برام آوردی

این عکسها هم موقع برگشتن به خونه ازت گرفتم

چه ژستی هم گرفتی با عینک مامان !!!عینک

 

 

 

 

 

 

مامان فدات

نه اینکه بعداز این عکسها بردم موهاتو کوتاه کردم برای همین همه این عکسها رو گذاشتم چون خیللللللللللللی موهاتو دوست داشتم قربون اون موهای خوشگلت برم من بووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

خواهر فرناز
29 فروردین 92 21:13
بازم مثل همیشه دست پر اومدی

عکس ها خیلی قشنگ بودند
همیشه به گردش باشین



ممنون دوست خوبم
مامان آوا
30 فروردین 92 6:39



گل باشین
مامان نرگس
30 فروردین 92 8:43
سلام رویا خانم
ماشالا هزار ماشالا چه دختر نازی
موهاش خیلی خوشکله حیف نبود کوتاه کردی.
من برا نرگسم تازه وبلاگ درست کردم به وبلاگ نرگسم سر بزنید و نظر بدین. راستی ما هم استانی شما هم هستیم. خوشحالم بعد از یه وبگردی زیاد یه هم استانی هم پیدا کردم.
موفق باشید


اااااااااا چه خوب یه هم استانی ازآشنایی تون خوشحالم عزیزم / لینکتون کردم همیشه سر میزنم
مامان سونیا
30 فروردین 92 9:27
همیشه به گردش و شادی عزیزم عکسهای تاراجون خیلی خوشگلن ماشاالله چه ژستهاییهایی هم گرفته خوشگل خانم


ممنون خانومی این ژستها رو به خاطر اون عینکه گرفته بود
مهسا مامان کیارش
30 فروردین 92 12:29
وای چه جای قشنگی رقتین عکسا خیلی خوشگل شدن عزیزدلم من هم اون موهات رو دوست دارم خوش باشین


ممنون عزیزم
رها
30 فروردین 92 17:14
تارا جون من تو عکسا خسته به نظر می رسه!
مامان زودتر عکسای جدید بذار! عکس خبر خوشی که دیشب تارا بهم داد


آره آجی از بس اینور و اونور میدویدن و بازی می کردن خسته شده بود و خوابش می اومد
عکس اونم به زودی میذارم تازه فرشته مهربون هم یه هدیه براش آورده
تک خاله کوثر جوووونی
31 فروردین 92 0:10
چه عکس های قشنگی .

خوشحالم که خوش گذشته بهتون.

چه دخمل نانازی، چه تیپ های نانازی، چه ژست های نانازی ...

ماشالا ماشالا ماشالا



ممنونم عزیزم چشمات خوشگل میبینه خوش اومدی
مامانی درسا
31 فروردین 92 3:47
عزیزم رویا جون این تارا گلی ما یه پا آرتیسته بخدا وووووو عزیزم همیشه خوش باشین و سلامت راستی نه عزیزم ما بختیاری نیستیم اما بختیاریها رو خیلی دوس میداریم ....


ممنون از اظهار لطفت عزیزم
مامان ترنم
31 فروردین 92 8:09
واي كه چه سيزده به در خوبي. حسابي هم به دخملي و البته به ماماني خوش گذشته.
رويا جون دلت اومد موهاي گل دختر رو كوتاه كني ؟؟؟
ترنم كه چند باري موهاشو كوتاه كردم و هر بار كلي ناراحت شده و همش مي‌گه من كه ديگه اجازه نمي‌ده موهامو كوتاه كني.
ايندفعه كه ديگه خيلي مصمم هستش و جرات نمي‌كنم حتي بهش فكر كنم.


خیلی اذیت میشد نه اینکه خیلی پرپشت بودند براش سنگین شده بودند
مامان ترنم
31 فروردین 92 8:15
حالا چرا اينقدر عصباني بودي؟
اومدم خوب.


واییییی عزیزم تو نظراتت مامان امین بود که از دستت عصبانی بود من کاملا در صلح و آرامش آمده بودم
مادر کوثر
31 فروردین 92 8:41
چه سیزده بدر شیرین و شادی چه جای خوبی چه تارا خانم خوشتیپی
مامان تارا و باربد
31 فروردین 92 10:07
سلام عزیزم خوبی امیدوارم همیشه در کنار عزیزان بهتون خوش بگذره چه عکسای نازی دخمر گلتو ببوس


ممنون گلم
مامان(فاطمه، گل بابا)
31 فروردین 92 11:40
همه خیلی قشنگ بودن...
راستی قرار بود منم باهاتون بیام سیزده بدر هاااا ولی نشد
امیدوارم همیشه شاد وزنده دل باشین ان شاءالله


ااااااااا چرا نشد ؟کاش می اومدین خوش میگذشت
مامان آناهیتا
31 فروردین 92 14:04
وای خدا من چقدر ناز داره این دختر . خیلی خوش تیپ و خوش عکسی تارا جون .

مامانی عجب آتیشی درست کردی


خوب مامانی عشق آتیش درستیدنه!!!!
خواهر فرناز
31 فروردین 92 19:04
ایشالا به زودی دست از سر ایران برداره
بره تو اقیانوسی جایی تا دلش میخواد بلرزه


ایشالا دست از سر همه مردم دنیا برداره
خواهر فرناز
31 فروردین 92 21:01
ایشالا بره اقیانوس که هر چیم بلرزه به کسی وچیزی آسیب نزنه



ایشالا
مامان آرشيدا قند عسل
1 اردیبهشت 92 9:09
اي جانننننننننننننننننن چه تيپي بزنم به تخته عينك مامان خيلييييي بهت مياد باشه واسه خودت


نوموخوام عینک خودمه باباش بره براش بخره
مهتاب
1 اردیبهشت 92 15:58
چه عکسهای قشنگی تارجونم خانمی شده

رویا جونم توی پست زیر عکسهای تارا با اون آقاپسر خیلی باحال بود

مامانی تاراجونت خیلی طرفدار داره مواظب پاشنه درتون باشید




این شازده ،پسرخاله اش بود /

نه خواهر دخملمو به این آسونیا نمیدم به کسی شاه بیاد با لشکرش ....