شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 19 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

سفرنامه 2 : شاهدخت تارا و عروسی دایی

1392/1/26 18:50
نویسنده : مامانی
3,320 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا                                                               نگارش :20/1/92

                                                                              

سلام به روی ماه شاهدخت خودم ...

جونم برات بگه بعداز اینکه برگشتیم خونه و دو سه روزی رفتیم سرکار مگسها رو پروندیم ، روز پنج شنبه مرخصی روزهای شنبه و یکشنبه آینده رو بردم پیش آقای رئیس و امضاء شو گرفتم . البته از اونایی نیست که قیافه اش با دیدن مرخصی اینطوری میشه عصبانی وقتی شنید عروسی داداشیه تبریکات فراوان نثارمون کرد تشویقبای بای  پنجشنبه شب چمدونمون رو که از قبل بسته بودیم برداشتیم و پیش به سوی خونه مادربزرگه

وقتی رسیدیم ساعت ده و نیم بود آخ جووووووووووووووووون حیاط شلووووووووووووووغ خانمهای بزرگ اعم از عمه و خاله و زن عمو و همسایه و ... مشغول سبزی پاک کردن بودند ... جوونها و پرشروشورها هم اعم از داداشیا و آجیها و بچه های عمو وعمه و خاله و دایی اون وسط در حال رقص کردی

More smileys for free downloadMore smileys for free downloadMore smileys for free downloadMore smileys for free download

البته عروسی فردا شب یود و این مقدمه اش بود ... شاهدخت منم پرید دست نسترن رو گرفت و رفتند وسط الهی الهی مادر به قربونش

فردا صبحش هم رفتیم خونه عروس داماد و اتاقشون رو تزیین کردیم . بعدشم برگشتیم خونه بابا و ناهار که خوردیم یه سری کمک کردیم و بعدازظهرش هم نوبت آرایشگاه داشتیم . اولش خاله مرضیه و دخمل گلش النازی رفتند و برگشتند هزارماشاء الله الی جونم ماه شده بود . حدودای ساعت ٦ هم من و شما عزیزکم رفتیم ناگفته نمونه که خانم آرایشگر از دوستای دوران کودکی و همسایه مون بود که روشندل هم هست و بعداز ده پانزده سال رفتم دیدمش / قبلا ها که برات از این دوستم میگفتم که نمیتونه حرف بزنه خیلی برات سوال بود و دوست داشتی ببینیش که دیدی ...

خلاصه یک ساعت و نیمی کارمون طول کشید و چون خیلللللللللللللی سرش شلوغ بود موهای شاهدختم رو خودم یه شینیون ساده کردم که خوب از آب دراومد و خیلی هم بهت می اومد .

بعدشم رفتیم خونه و لباسهامونو پوشیدیم . جنابعالی هم که عاشق پرنسس بودنی لباس پرنسسی تو پوشیدی و منم برای اینکه سردت نباشه یه خز سفید دوختم و ضمیمه لباست کردم ..

جونم برات بگه وقتی ما رسیدیم عروس و داماد وسط با آهنگ ای عروس مهتاب می رقصیدند بعدش همه رفتند وسط و چندین دور رقص محلی و کردی و .... خیللللللللللللللی خوب بود بازهم چندتا از دوستای قدیمیم رو دیدم و روحم شاد شد. برای ٢٠٠٠ نفر غذا پختیم حدود ١٥٠٠ نفری اومدند.

حدودای ساعت 12 برگشتیم خونه بابا ، دیگه از خستگی روپا بند نبودیم نزدیک ساعت 3 خوابیدیم . فرداشبش من و مامان شام درست کردیم و برداشتیم رفتیم خونه  پیش عروس و داماد خوردیم .(طبقه بالای خونه دایی جواد نشستن) یکشنبه هم من و تو دخترگلم رفتیم خونه دخترعموی من که زن پسرعمه بزرگه هستش (وبلاگ آریوبرزن تو لینکها) و کادوی تولد نی نیشونو بردیم .تا رسیدیم بغلش کردی و شیشه شیرشو بهش دادی و گفتی مامانی خیلی سبکه میتونم بغلش کنم پس برام یه داداشی بیارین !!!!

دوشنبه هم که عمه اینا اومدند برای پاتختی منم تند تند یه سری تو غذادرست کردن به مامان و زن عمو کمک کردم ولی چون میخواستیم برگردیم خونه مون نتونستیم بمونیم تا بیان و برگشتیم ... فرداش هم که سیزده به در بود و ایشالا تو پست بعدی خاطراتشو برات به یادگار می ذارم.

حالا بریم سراغ عکسها:

اول از همه مدل موی آزمایشی که برات درست کردم البته بعدا تغیراتی یافت.

Mulit-colored Christmas ornaments

اینم شاهدختم / مامانی قربونش

Mulit-colored Christmas ornaments

Mulit-colored Christmas ornaments

 

شاه داماد دایی وحید

Mulit-colored Christmas ornaments

 

دایی مجید / ته تغاری مامان وبابا

Mulit-colored Christmas ornaments

 

. تو راه که برمیگشتیم ازم پرسیدی مامان چرا عمه اینا و سحر و آجی ها گریه کردند ؟گفتم خوب سحراز پیششون میره دلتنگش میشن / بعداز چند دقیقه دیدم بی صدا اشکهات داره می ریزه !!! گفتم الهی قربونت برم تو چرا گریه می کنی ؟ گفتی دلم برای آجی سحر تنگ میشه دیگه میره خونه خودش و پیشمون نیست !!! ( لازم به ذکره تو این شهر فقط من و همین یه دونه عمه هستیم )

Mulit-colored Christmas ornaments

اینم عزیز عمه

Mulit-colored Christmas ornaments

این عکسها هم جریان داره:

این اشکان پسرخاله مرضیه است . که جو گیر شده و اومده و با شاهدخت من عکسهای عروس و دامادی انداخته تازه بعدش هم رفتین سر میز شام عروس و داماد و عسل گذاشتین دهن همدیگه البته دور از چشم من بعدا خودت اومدی و لو دادی!!! تعجبتعجب   بعدشهم که عکسها رو تو کامپیوتر نگاه میکردیم فرمودی : مامان نگاه کن واقعا مثل عروس و دامادها شدیم ها؟؟!!!!  بابایی کجایی که دخترت از دست رفت!

Mulit-colored Christmas ornaments

اینم نهال خانم نی نی دخترعمو و پسرعمه من

Mulit-colored Christmas ornaments

 

برمیگردیم ....

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (30)

خواهر فرناز
20 فروردین 92 21:49
من
رمززززززززززززززززززززززززززززززززززززز



نکن اون موهاتو باشه اومدم
خواهر فرناز
20 فروردین 92 22:32
مبارک مبارک عروسیتون مبارک

همیشه به جشن وشادی باشید ایشالا

چه دایی خوش تیپی چه زندایی خوشگلی

چه نینی نازی دخمل خاله هم خیلی ناز بود

خوب چیه ؟منم قبلا عکس عروس دامادی گرفتم وکیک هم دهن هم کردیم

من 3-4 سالم بود زیاد یادم نمیاد

آخی چه قدر سخته برای 2000 نفر آشپزی کردن

ولی شما مثل همیشه میتونید




ممنون عزیزم چشماتون خوشگل میبینه
حالا داماده کجاست ؟ نیومده خواستگاری؟

دست آشپزها درد نکنه من هنر کنم برای خودم و دخترم و شوهرم غذا بپزم نه 2000 نفر
خواهر فرناز
20 فروردین 92 22:34
چه عکس نا نازی یادم رفت بنویسم
با فتو شاپ کار کن وبرو چاپش کن خیلی خوشگل افتادین



شما همه چیو خوشگل می بینین عزیزم
مامان آناهیتا
20 فروردین 92 23:34
سلام عزیزم خیلی ناز شدی تارا جون .
مخصوصا عکس ها عروس دامادی کلی خندیدم .
تبریک میگم الهی که به پای هم پیر بشن و روزهای شادی رو پیش رو داشته باشن .
من عاشق اینجور خانواده هستم که برای عروسی چند شب قبلش جمع میشین و می رقصند و کمک می کنند .
خوش باشید همیشه


ممنون از تبریکاتت عزیزم ایشالا شماهم همیشه شاد باشین
مامانی درسا
21 فروردین 92 3:52
رمز عوض شده ..... منمممممممم میخوامممممممممممم
خواهر فرناز
21 فروردین 92 9:28
نه خواهر جان این چه حرفیست

فکرش را میکنم چه طور با احساسات دختر معصوم 4 ساله بازی کردند ورفتند

شوخی کردم نه بابا این حرفای بزرگتر ها بود و مال قدیما
حال نه من به فکر اویم نه او به فکر من

خودت نوشتی رفتیم برای 2000 نفر شام درست نمودیم
منم فکر کردم مثل قبلا خانم ها باهمکاری هم آشپزی کردند
ولی عکس عروس وداماد زیبا شده

اینم میذارم برای عروس وداماد
خوب بریم دیگر ببخشید آمدیم مزاحم وقتتان شدیم
کاری ندارید؟



نه جان من اگه از اون عکسهای عروس دومادی قدیمی داری بذار ماهم حالشو ببریم
مامان( فاطمه، گل بابا)
21 فروردین 92 11:05
مامان فافا
21 فروردین 92 19:06
سلام به تارا و مامان مهربونش
سال نوتون مبارک
همیشه به سفر و شادی
امیدوارم که سال خوبی رو آغاز کرده باشید.
هر چند که میدونم الان نگران هم استانیهای زلزله زدتون هستید.من هم واقعا ناراحت شدم از این اتفاق


سلام عزیزم خوش اومدی سال نوی شما و فافاجونم هم مبارک باشه
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند ...... همه ما ایرانیان از این واقعه دلمون به درد اومد
رها
21 فروردین 92 19:51
به به چه عکسایی!
عروسی شون مبارررررررررررررک!

از آجی مو کوتاه من عکس بذار مامان!


ممنون آجی جونم / باشه تو پست بعدی میذارم
مامان آوا
22 فروردین 92 7:03
منم رمز میخوام


هدیه خدا
22 فروردین 92 17:51
همیشه به عروسی وشادی. خــــــــــــــــوش باشید.


ممنون از لطفت گلی
مامان آوا
22 فروردین 92 23:24
ممنون دوست عزیز .تبریک میگیم.مامانی و آوا .


مرسی گلم آواجون رو ببوس
ستاره زندگی
23 فروردین 92 2:00
رمز قبلی تون که نیست؟؟!!
مامان ترنم
23 فروردین 92 12:25
منم رمز مي‌خوام.
ستاره زندگی
23 فروردین 92 16:50
عجب عروسی باحالی
عروسی با شلوغ بودنش خوش میگذره،اونم 1500 نفر....
انشالله همیشه به شادی وعروسی
دوتا عروس هم بودهچه عکسهایی هم گرفته ناقلا
همش یکطرف، حسن ختام هم یک طرف


ممنون عزیزم / پسرخاله ناقلا دخترمو سرش گول مالید همه اش میگفت خاله جان یکی دیگه یکی دیگه بگیر
مامان فافا
23 فروردین 92 17:28
من هم رمز میخوام
مامان ترنم
24 فروردین 92 8:01
مبارك باشه عزيزم.ان شاا... به پاي هم پير بشن. عكسها هم فوق العاده زيبا بودن. . دخملي كه هم با تيپش و هم با عكسهاش سنگ تموم گذاشته.
مامان سونیا
24 فروردین 92 8:04
در صورت امکان رمز لطفا
مامان پریسا
24 فروردین 92 12:52
سلام رویا جون. مبارک باشه عزیزم. چه عروسی خوبی به رسیم قدیم ها گرفتید درسته خیلی زحمت داره ولی یادگاری خوبیه.مبارک باشه
مامان پریسا
24 فروردین 92 12:52
ماشالله تارا جون خیلی ناز شده . مراقب باش دختره از دست رفت هااااا
مامان پریسا
24 فروردین 92 12:53
ایشالله عروسی داداش کوچیکه
مامان فافا
24 فروردین 92 13:22
عکسا عالی بودن.انشاالله خوشبخت بشن تارا جان عکساتون واقعا عروس دامادی بودن.خیالت راحت چقدر خوب که تو عروسیاتون لباس محلی می پوشید
نرگس مامان طاها و تارا
26 فروردین 92 11:09
چرا رمز عوض مي كني آخه


باشه رمزو برمیدارم
مامان تارا و باربد
27 فروردین 92 12:20
سلام گلم خوبی
عروسی دائی جون مبارک ایشالا به پای هم پیر شن و همیشه شاد و خوشبخت باشن عکسا که عالی بودن مدل مو و لباس تارا جون همخیلی نازه دستت درد نکنه مامان هنرمند می بوسمتون


مهتاب
28 فروردین 92 12:51
رویا جونم بهت تبریک میگم همیشه شاد باشی شاهدخت خانم خیلی زیبا شده بود
مامان مهربد
29 فروردین 92 14:34
مبارک باشه.همیشه به جشن و شادی
مهسا مامان کیارش
30 فروردین 92 12:27
تاراجونم خیلی ناز شدی الهی دایی جونت هم همیشه خوشبخت باشه و به پای عروس خانوم پیر بشن


مرسی به خاطر دعای خیرت گلی
مادر کوثر
31 فروردین 92 8:39


به به به عروسی دایی مبارکهههههههههههه

چقد تاراجونم ناز شده

ماشالله

عکسای عروس و دامادی هم که باحال بود


ممنون عزیزم / تمرین میکردن برا آینده خخخخخخخخخخخخ
دخملی شکلک
5 اردیبهشت 92 1:19
دخترمون کلا از دست رفت


بلللللللللللللللللللله کاملاً
مامان مرضیه
30 اردیبهشت 92 11:41
کلی خندیدم تارا بیام بکشمت


بفرمایید دراختیار شماست