شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 29 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

خاطرات روز پدر

1392/3/5 16:37
نویسنده : مامانی
2,165 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

نگارش ٥/٣/٩٢

سلام عزیزترینم

الان که این پست رو مینویسم تو درحال تماشای کارتون مستربین هستی البته یکی از دامنهای منو پوشیدی و نشستی جلوی تی وی / هروقت میخوای خرم سلطان بشی یکی از دامنهای منو میپوشی که بلند تارو زمین باشه و هی اینور و اونور میری / منم باید والده سلطان بشم تا تو بیایی و دامن لباس منو ببوسی و....

 

خوب بریم سراغ خاطرات روز جمعه ٣/٣/٩٢ روز پدر

صبح که بیدار شدیم بعداز انجام دادن کارهای روزانه مون بردمت حمام  / حدود ساعت ٣ بود که دخترعمه من (افشان جون ) اومد خونه مون تا موهاشو براش رنگ کنیم . وقتی دیدیش خیلللللللللللللللللی از دیدنش خوشحال شدی و با خوشحالی و جیغ گفتی بابا مامانی آجی افشان اومده !!!بغل بعدش هم گفتی آجی دلم خیلی برات تنگ شده بودقلب

خلاصه تمام بعدازظهر مشغول بودبم و جنابعالی هم یه بند حرف میزدی و یه نقاشی خوشگل هم برای هدیه به بابایی کشیدی ، سرم رفت به خدا بچه یه دقیقه زبون به دهن بگیر کلافهحدودای ساعت ٦ افشان رفت و یک ساعت بعدش باهم رفتیم سوپری سرکوچه و وسایل تهیه کیک رو خریدیم .

بااصرار خودت دوطبقه اش کردیم . تو فرصتی که رفتی بیرون با دوستات بازی کنی من کادوی بابا رو اماده کردم ناگفته نمونه که روز دوشنبه براش خریده بودم ولی نشونت ندادم چون ظرف تی ثانیه لو میدادی از پارسال درس عبرت گرفتم (پارسال باهم رفتیم هدیه گرفتیم وقول دادی تا فردا چیزی نگی ولی به محض اینکه رسیدیم گفتی بابا فکر نکنی ما رفتیم برات کادو خریدیم ها !هیچی نخریدیم !!!دروغگو)

القصه کیک که آماده شد تزیینش کردم و کادو بابایی رو هم آوردیم . گفتیم حدس بزن چی توشه ؟ بابا ازت پرسید تارا تو ستون پنجم من برام بگو چی توشه / با تعجب گفتی زود بازش کن منم نمیدونم خبر ندارم که !!!

بریم صفحه بعد عکسها رو ببینیم ؟

قابل توجه فرناز جون اینم کیک بدو بیا تا تموم نشده

 

 

اینم نقاشی خوشگلی که برای بابا کشیدی

اون نوشته بالاش رو من روی یه برگه نوشتم و توهم نگاش میکردی و مثلش می نوشتی (یه طرف موهای مامان مثلاً فرفریه)

ماچماچماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

khahare farnaz
5 خرداد 92 21:53
salam roya jun daste golet dard nakone che keikii pokhti dahanam ab oftad bahbah che kadoye nazi nagofti chie man migam pirhane naghashi tara ham naze neshun mide hamatun ra tavana mibine mamanan bozorg keshide kheili khobe inam ravanshenasi koooodake man to rohe on ke internet ha ra ghat kard manam bayad ba mobile coment bezaram [h

ممنون عزیزم / چی بگم والا اینترنت ملیه دیگه شایدم باز لنگر کشتی گیر کرده به کابلها و قطعشون کرده!!!1
فرناز
5 خرداد 92 22:30
سلام سلام
واااااااااااای خداجوووووووووووووون عجب کیکی
از شکلش که معلومه خوشمزه بوده
به به
نوش جونتون به قول بی بی جونم: اونجا که میره درد و غم و غصه نره
آهااااااااااااااااااا یه چیزی
به گفته ی کارشناسان و کاردانان و آشنایان و دوستان و صد البته خانواده؛ اینجانب 9ماهه تشریف آورده ایم
مامان تاراجونی دستت درد نکنه خیلی شیک و قشنگه کیکتون کدبانووووووووووووووو
تاراجونی عجب نقاشی قشنگی
واااااای این دخملی شبیه منه
آخه منم روی کادوی باباجونم یه دسته گل هم گذاشتم
بازم روز پدر بر بهترین باباهای دنیا مبارککککککککککککککککککک

ممنون عزیزم چشات خوشمزه میبینه بفرما نوش جان

مامان ترنم
6 خرداد 92 8:28
واي چه كيك خوشمزه‌اي.
واقعا هنرمندي ها ماماني مهربون.
فكر كنم تارا از باباش بيشتر هيجان كادو رو داشته كه بدونه توش چيه.


مرسی عزیزم نظر لطفته
آره واقعا دل تو دلش نبود تا بازش کنیم آخه دخترم عشق کادوه
مامان نرگس
6 خرداد 92 14:38



ممنون
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
6 خرداد 92 16:26


مبارکهههههههههه

چه خوشمزه بنظر میرسه کیکتون

دستتون درد نکنه....

توی اون کادو چی چی هست؟!!! به نظر نمی رسه توش جوراب باشه. درسته؟!

دستت درد نکنه رویا جان. همسری رو سورپرایز کردی ها

مرسی گلم / کیک تقدیم به شما
آخه چندتا جوراب باید گرفته باشم که تو این کادو جا بشه؟ جواب : ر.ک جواب مامان آرشیدا قند عسل
مامان مرضیه
7 خرداد 92 9:36
وای کلی به حرفش خندیدم (بابایی فکر نکنی برات کادو خریدیم ما هیچی نخریدیم)بیام بکشمت ناناز خاله با اون حرفات خاله ای لپشو برام یه گاز بگیر از ته ته دلت.


خوشحالم باعث انبساط خاطرتون شدیم/ وای نه دلم نمیاد گازش بگیرم به جاش میبوسمش
مامان تارا و باربد
7 خرداد 92 11:15
به به مامانی هنرمند دست گلتون درد نکنه امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید


ممنون از لطفت گلم جیگرای خاله رو ببوس
مامان آرشيدا قند عسل
7 خرداد 92 12:25
به به خانوممممممممممم هنرمند عجب كيكي واي چه كادوي بزرگي حالا چي ميشد بگي توش چيه اين فضوليه اينهمههههههههههه ما رو قلقلك نده والا!!! عزيزم با اين نقاشي شاديييييييييي كه كشيدي معلومه كه خيلي دوست داري موهات بلند باشه.


ای خدا بابا نخوام لو بدم توش چی بود کیو باید ببینم؟
ولی باشه میگم میدونم فضولیه دست از قلقلکت برنمیداره
دوتا شلوار تو خونه ای کتونی بود . حالا خیالت راحت شد ؟
مامان آناهیتا
7 خرداد 92 17:00
وای مامانی چقدر خوشگله
افرین به مادر و دختر

دلم کیک می خواد خیلی خوشمزه به نظر میاد
روز پدر بر تمام باباهای مهربون مبارک


ممنون عزیزم جای شما سبز تعریف از خودم نباشه خوشمزه شده بود
مامان آوا
7 خرداد 92 20:17
امان از این مامانی که با این کیکای خوشمزش دل ما رو آب میندازه


ببخشید دیگه در دسترس نیستین که بیاریم خدمتتون
مامان آرشيدا قند عسل
8 خرداد 92 8:28
راستي رويا جون چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود كه خنديدم وقتي نوشته بودي كه تارا قضيه هديه رو لو داده چقدر زود گذشت من كه نميدونم ولي تو ميدوني اينهمه عجله دنيا واسه چيه؟!!!


آره والا افتادیم تو سراشیبی عمر حالا ندو کی بدو هییییییییییییییییییییی روزگار ...
هدیه خدا
8 خرداد 92 15:02
دستت درد نکنه چه کیکی. خوشبحال آقای پدر. هیجان تارا جون برای کادو بیشتر بوده ها.


مرسی هیجان داشت در حد المپیک
رها
8 خرداد 92 22:46
وای وای وای! چه کیکی!
اومدم خونتون باید برام کیک درست کنی
چه نقاشی خوشگلی
هزارتا بوس برای تو و تارا جونم ...


شما بیا خونه ما کیک سه طبق برات می پزیم آجی جونم
مامان نرگس
10 خرداد 92 22:17
بوووووووووووس برای تارا جون


ممنون خاله جون/ نرگسی رو ببوس
zahra
10 خرداد 92 23:12
اجی دیونه شدم بخدا..هر چی شروع چت رو میزنم نمیاااااد


سلام آجی خوشگله خودم / کی اومدی تو گپ؟ منکه متوجه نشدم؟
مامان آرشيدا قند عسل
11 خرداد 92 8:21
آخيشششششششششششششششششش راحت شدم خوب شد گفتي خواب نداشتم كه!!!!!


خوشحالم خیالت راحت شد حالا بگیر آسوده و راحت بخواب
مادر کوثر
11 خرداد 92 8:41


واااااااااای چه کیکییییییییییی

آفرین مامانی

چه کادوی خوشگلیییییییییی . مبارکههههه

شاد باشین و سلامت


ممنون خاله مهربون / شماهم همیشه سلامت باشید
مادر کوثر
11 خرداد 92 8:41
نقاشیشووووووووووو
مهتاب
12 خرداد 92 14:37
چه کیک خوشمزهای رویا جونم چقدر این جوجه کوچلو ها رفتارهاشون شبیه هم منم اصلا نگفتم که کادو گرفتم وقتی کیک درست کردیم گفتم میزارمش توی یخچال باباجون خودش ببینه اما دخملی هی میزد ومیگفت مامان بیا اینجا یک چیزی توی گوش تون بگم خلاصه انقدر ادعا درآورد تا باباش فهمید
راستی نقاشی تاراجونم خیلی قشنگ


به پای کیک شما نمیرسه عزیزم
آی گفتی دقیقاً پارسال هم تارا همین اداها رو درآورد
مامان پریسا
20 خرداد 92 0:36
دستت درد نکنه رویا جون هم برای کیک هم برای هدیه.


ooooooooooookkkkkkkkkk
علیرضا پاکروان
29 فروردین 95 14:36
به به... آفرین به این ذوق و شوق...