شمارش معکوس تا تلپینگ..
به نام خدا
نگارش :١١/٣/٩٢
سلام گلم عشقم عسلم دخترم
اینروزها در حال شمارش معکوس هستی ...٣ ٢ ١
سه روز دیگه مونده .... دو روز دیگه مونده .... و...
آخه قراره دوشنبه باهم بریم خونه بابای من و الان یک هفته ای هست که شوق و ذوق داری و مدام میپرسی کی دوشنبه میشه؟ حق داری خودم هم دلم براشون یه ذره شده آخه بعداز عروسی دایی وحید(٩/١/٩٢) دیگه فرصت نکردیم بریم . هیچ کجا آرامش خونه بابا و مامان رو نداره خوش به حال اونایی که خونه ی مامانشون اینا نزدیکشونه و دایم اونجا (تلپینگ هستند ... آره با خود خودتم )
دوشنبه شب گذشته یهو هوس خیاطی زد به سرم ... وقتی اینجوری میشم باید حتماً یه چیزی بدوزم ویا لباسی رو تغییر مدل بدم. اینبار زدیم و یه پیراهن برات دوختم که عاشقش شدی و پوشیدیش و دیگه درش نیاوردی تا فرداش که میخواستیم بریم خونه مریم جان دوستم و به زور درش آوردم و اتوش زدم و هرکاری کردم لباس دیگه ای نپوشیدی و با همون رفتیم .
دوسه ساعتی خونه دوستم بودیم که خیلی خووووووووووووووووووش گذشت مخصوصاً به جنابعالی ، چون هرچه میگفتم تارا بلند شو بریم قبول نمیکردی و دلت میخواست بیشتر بمونیم. البته حق داشتی اینقده خودش و بابامامانش مهربون ،بی ریا ، صادق و خووووووووووووووووووب هستند که حد نداره خونه شون هم یه صفا و آرامش خاصی داره من که به اندازه تمام هفته ام آرامش ازشون دریافت کردم و با روحی آرام و ضمیری مطمئن به خانه برگشتم. اینقده سبک شدم اینقده روحم تازه شد که نگو
چهارشنبه هم خونه عمه رو عشق است . اینجا هم کم از خونه بابام اینا نیست به همون راحتی هستیم اینجا رو دیگه تا شب ساعت ده ونیم موندیم فیلم عروسی دایی وحید رو که تازه گرفته بودند دیدیم وبعدش هم داداشی ما رو رسوند خونه ..
امروز که شنبه است هم رفتیم بازار و مایحتاج مصرفی مونو گرفتیم (لوبیا چیتی ١٠ هزارتومن مملکته ما داریم ) از جمله یه بوم نقاشی که ایشالا به زودی اولین تابلوی رنگ و روغنت رو خلق خواهی کرد
بپر تو صفحه بعدی چندتا عکس...
اینم دختر مدلینگ مامان ژستهای مختلف میگرفتی و میگفتی عکس بگیر
چون شبه کیفیت عکسها پایین اومده
اینجا هم خونه خاله مریم ایناست