شروعی دوباره
به نام خدا
نگارش : 18/10/92
سلام
دخترکم
امروز اومدم تا دوباره خاطراتت رو ثبت کنم .
یه شروع دوباره
هرچی تا حالا گذشته رو بیخیال میشیم و خیلی راحت رویدادهای از این به بعد رو باهم اینجا به یادگار می ذاریم .
پاییز که شروع میشه سرماخوردگیهای تو هم شروع میشه و بعدش هم تبدیل به آلرژی میشه و حداقل ماهی دوبار رو می برمت دکتر ، 30آذر که رفتیم هیچ دوباره دیشب هم بردمت دکتر البته به غیر از سرفه علائم دیگه ای نداشتی ولی خوب به قول دکتر که میگه شما به خاطر اینکه همین یه دونه بچه رو دارین گیر دادین بهش و طفلی جرأت نداره تک سرفه ای بزنه !!!
چیکار کنیم خوب مادریم دیگه
*****************
یکی دوبار قصه حضرت ابراهیم رو برات تعریف کردم . چندروز پیش دوستت اومده بود خونه و تو هم داشتی همین قصه رو براش تعریف کردی تا رسیدی به اونجایی که میخواستی بگی فرشته بزرگ خدا جبرئیل اومد به ابراهیم بگه .... بعد مکث کردی و چون اسم جبرئیل یادت نیومد گفتی : فرشته بزرگ خدا که اسمش تینکربل بود .... فکر کن !!!! تینکربل به جای جبرئیل
اینم تینکربل :
خوب برای شروع کافیه
امیدوارم ادامه داشته باشه
البته چندتایی عکس تو گوشیم دارم ولی هنوز رو سیستم نریختم
دخترکم از خدا میخوام همیشه سلامت و شاد باشی و هیچ بیماری و مریضی سراغت نیاد.
دوست دارم عزیزکم