دخترم کلاسشو دوست داره(9روز مونده)
به نام خدا
هوووووووووورررررررررررررررررررا امروز بالاخره موفق شدیم تارا رو یه جایی نگه داریم. اولین روز کلاس زبانش امروز شروع شد.
قبلاً خدمتتون عرض کردم تا حالا دخملی نه مهد کودک و نه هیچ کلاس دیگری نمی موند. امروز عصری باهم رفتیم کلاس زبان ، اولش خیلی عادی برخورد کرد ... ولی بعدش که خانم مربی اومد تو کلاس دیدم اشک تو چشماش جمع شد و گفت مامانی نمیشه تو کلاس بمونی؟؟؟؟؟؟ منو میگی ! ... وارفتم گفتم خدایا حالا چیکار کنم خودت یه کاری بکن ، خلاصه با صلاحدید مربی یه ده دقیقه ای تو کلاس موندم ، بعد که بلند شدم رفتم تو حال بشینم باز زد زیر گریه ... با خواهش و تمنا راضیش کردیم تا بمونه سر جاش و مربی هم لای درو باز گذاشت که من تو دیدش باشم و خیالش راحت بشه که ترکش نمیکنم ...
بالاخره آروم شد و کم کم روش باز شد و شروع کرد به خندیدن و همصدا با بچه ها کلماتو تکرار میکرد. خدا روشکر خدا روشکر خیللللللی خوشش اومد و کلاس که تعطیل شد رفتم سراغش که ببرمش خونه گفت نمیام نمیشه بیشتر بمونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخیش یه نفس راحت بکشم ، خیلی استرس داشتم که اینجا هم نتونه وایسه ولی به خیر گذشت
خوب خوب چند روز دیگه تا تولد عسلکم مونده؟؟؟؟؟
روز دیگر...