دختر دل نازکم
به نام خدا
سلام دخمل گلم (که الان نشستی زیر میز کامپیوتر و داری برای خودت نقاشی میکشی) اینروزها به محض اینکه میشینم پای نت تو میای و میگی نوبت منه و اجازه نمیدی درست و حسابی بشینم و برات پست جدید بذارم.
حالا خلاصه وار خاطرات این چند روزه رو ذکر میکنم :
پنج شنبه و جمعه که تعطیل بود عمو بزرگه و خانمش و ساسان و ماهان بچه هاش اومدند خونه مون شبش باهم رفتیم خونه یکی از فامیلهای مادربزرگ که به خاطر فوت مادرش مراسم دعا برگزار کرده بودند.
هنگامی که خانم مداح شروع کرد به زیارت عاشورا خواندن و خانهما گریه میکردند چندبار برگشتی و به من نگاه کردی میدونستم میخوای ببینی گریه میکنم یا نه و منم به خاطر اینکه خیلی حساسی اینجور جاها سعی میکنم تو گریه منو نبینی چون خیلی ناراحت میشی ، خلاصه یه مدت که گذشت دیدم گوشه لبت هی آویزون میشه و مدام با دستت چشمتو پاک میکنی نگات که کردم دیدم چشمات پراشکه ولی نمیخوای سرازیر بشن گفتم چیه مامانی چرا ناراحتی ؟؟ قربون اون دل نازکت بشم من برای اینکه علت اصلی ناراحتی تو بروز ندی گفتی بیا بریم پیش بابایی تنهاست میترسم گم بشه !!!
بهت گفتم مامانی ناراحت نشو این خانوم داره برای امام حسین میخونه تو باید دستاتو به حالت دعا بگیری و دعا کنی نباید ناراحت بشی بعدش هم مدام باهات حرف میزدم تا دل کوچیکت دوباره نگیره و اشکات سرازیر نشن (قبلا یه بار ازم پرسیدی :مامان خدا همه کاری میتونه بکنه گفتم آره / یعنی خیلی قوی هست و میتونه همه ی آدمای بد رو شکست بده ؟ آره دخترم / پس چرا نتونست دشمنای امام حسین رو شکست بده تا اون کشته نشه؟؟؟؟؟ !!!!
دوشنبه هم وقتی از مهد برگشتی باخوشحالی به من زنگ زدی و گفتی من یه دعوتنامه دارم فردا تولد دوستمه تو مهد / وقتی اومدم خونه باخوشحالی کارت دعوتت رو نشمونم دادی و گفتی احساس میکنم برای من کارت عروسی آوردن !!!
برای دوستت یه عروسک کادو کردیم و فرداش براش بردی وخیلللللللللللی بهت خوش گذشت / به قول خودت همراه با دوستات کردی رقصیدین !!!
بقیه روزها هم طبق روال همه روزه گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد...
امروز تولد یکی از مامانای خوب و گل نی نی وبلاگی هستش/ مادر کوثر جووووووووون http://kowsar.niniweblog.com/
دوست عزیزم تولدت مبارک باشه
روز تولد تو و گرچه نیستم کنار تو
مبارک ای عزیز جان تولد و بهار تو
در این دیار نازنین، که یاسمن شکفته است
شکفته باد نرگس جمال نوربار تو , , ,