دیروقته دیگه لالاکن گلم
به نام خدا
سياه گيسو سياه چشمم سپيد بانو
رسيده شب گشودم بسترت از پرنيان قو
لالالالا شناور شو ميون بستر خوابت
به عشق تو شكستم من طلسم اين شب جادو
سپيدبانو بخواب اروم نميذارم چشات ترشه
ازين پس غصه هات بايد ميون نطفه پرپر شه
لالالالا ميخونم زير گوشت قصه اميد
كه تا اين قصه زيبا واسه تو عمق باورشه
سپيدبانو اگه شب مثل ديواره ميده قلب تورو ازار
هزاران پنجره رويا ميسازم روي اين ديوار
لالالالا جداشو از سياهي شب تكرار
به دنياي سپيدعشق به روياها قدم بگذار (شعرازاعظم هاشمی)
لالا کن دختر نازم امشب دیر خوابیدی حالا صبح باید به زور بیدارت کنیم بری مهد...
امروز عصری کنارم دراز کشیده بودی و داشتی برای خودت یه چیزی زمزمه میکردی خوب که گوش کردم دیدم داری سوره والعصر رو میخونی با خوشحالی گفتم تارا عزیزم کی یاد گرفتی اینو ؟ گفتی امروز تو مهد رفتم جلو بچه ها خوندمش همه شون برام دست زدند/ قربون تو بشم من
یه چند ساعت بعد هم دیدم رفتی تغییر لباس دادی و به قول خودت لباسها رو باهم سد (ست)میکنی و با عروسک محبوبت جنی اومدی و میگی ازمون عکس بنداز (امروز نازنین دوستت دست جنی رو کند و تو خیلی ناراحت شدی بیشتراز تو مادربزرگت ناراحت شد چون اونم خیلللللللللللللللللللی از جنی خوشش میاد/ البته من برات دوختمش و درستش کردم )
اینم چندتا عکس تو ادامه مطلب...