شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 25 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

منو ببخش!!!

1392/2/18 0:01
نویسنده : مامانی
3,632 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

نگارش: ١٧/٢/٩٢

totalgifs.com coracoes gif gif coracao02.giftotalgifs.com coracoes gif gif coracao02.gif

من برای روزهای زندگی
 نقش چشمان تو را بر آسمان
 می گذارم جای خورشید زمان
 تا دگرگونه شود نقش و نگار این جهان

 من برای ظلمت شبهای تار
 از رخ پر نور و زیبای تو هم
 بهره می گیرم بجای ماه و یك مهتاب ناب
 تا كه شب روشن تر از روزم شود

 من برای گلسـِتان زندگی
 از لبان تو بجای غنچه گلهای سرخ
 از دو چشم تو بجای نرگس خمّار یار
 می نشانم جایْ جایش را گل نیكو سرشت

 

totalgifs.com barrinhas gif gif 66.gif

سلام به زیباترین و خوشبو ترین گل زندگی من

اینروزها اتفاق خاصی نیفتاده و طبق روال هر روز میگذره ...

هنوز هم مهدتون براهه و همچنان میری و میای ...

دیشب یه حرفی زدی که خیلی ناراحت شدم و از خودم بدم اومد دل شکسته

گفتی مامان نمیشه یه روز شما تعطیل باشی ولی من تعطیل نباشم ؟؟؟؟

برای چی عزیزم؟؟؟؟؟ متفکر

چون دلم میخواد یه روز تعطیل باشی و تو خونه بمونی عذا درست کنی تا من از مهد بیام پیشت !!  این حرفت دنیامو بهم ریخت ...دل شکسته

دختر گلم در اینجا ازت میخوام به خاطر همه ی صبح هایی که موقع بیدارشدنت کنارت نبودم تا نازتو بکشم و بیدارت کنم منو ببخشی

به خاطر همه ی روزهایی که نبودم تا لباسهاتو تنت کنم ، موهاتو شونه بزنم ، صبحانه برات مهیا کنم و آماده ات کنم تا راهی بشی منو ببخشی

به خاطر همه ی روزهایی که آغوش مادر و بوسه محبت آمیزش را هنگام خداحافظی کم داشتی منو ببخشی

به خاطر همه ی روزهایی که هنگام بازگشت از مهد، لبخند استقبال و قربون صدقه های مادری رو کم داشتی منو ببخشی

به خاطر همه ی اون چیزهایی که بالاجبار ازت دریغ داشتم مادرت رو ببخش دختر عزیزتراز جانم

همه ی تلاش و کوشش و کار وخستگی های ما برای ساختن آینده تو هست شیرینکم .

 

بیا تو ادامه مطلب تا یکی از شگردهای جدیدتو برات به تصویر بکشم

 

 

 

 

جدیداً وقتی میبرمت حمام اول باید کاملاً با لباس بری زیر دوش ... و تا هنگامی که بخوام بدنتو صابون بزنم لباسها رو در نمیاری

موهاتو که شامپو میزنم یه ده دقیقه ای باهاشون ور میری و مدلهای مختلف میزنی و تو آینه نگاهشون میکنی ...

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (32)

ღ تـــــــــــک خاله کوثر جونی ღ
18 اردیبهشت 92 0:46
اون مطالب اول که آخر احساس بود و غمگینانه ...

اما بوی مادرانه هم به خوبی توش احساس می شد

اشکال نداره، قسمت این بوده دیگه

ای خداااااااااااااااا

چقدر خندیدم از این مدل موها

از دست شما بچه های دهه ی هشتادی و نودی


مادریه دیگه باید خودشو هزارتکه کنه تا همه رو راضی نگه داره
یه کارایی میکنن این بچه ها آدم دهنش وا میمونه

romina
18 اردیبهشت 92 1:38
فداي حموم رفتنش بشم


قربونت برم عزیزم
مامان آوا
18 اردیبهشت 92 7:06
سلام مامانی خوب.زندگی همین شده همه بچه ها آرزو دارن که ماماناشون تو خونه باشن و کار نکنن.زمانی که میخوای بازنشسته بشی یه حرف قلمبه دیگه هم میزنن الان که دیگه من بهت احتیاج ندارم که میخوای بازنشسته بشی اون موقع بهت احتیاج داشتم که در کنارم نبودی.
بارها اوای منم به من میگه .کاریش نمیشه کرد.تازه وقتی هم که مامان میاد خونه اونقدر خسته هست که دیگه حوصله نداره با بچش بازی کنه.


بله همیشه حرفی واسه گفتن هست حالا یکجور فردا یک جور
چی بگم والا
مامان ترنم
18 اردیبهشت 92 8:10
واي كه اين حرفهاشون كلي جيگر آدمو مي‌سوزونه. ترنم وقتي روزهاي تعطيل مي‌شه كلي ذوق مي‌كنه كه آخ جون مامان ليلا برام صبحونه درست مي‌كنه. ولي چه مي‌شه كرد خوب . چاره اي نيست.


آی نگو /تارا هم عاشق روزهای جمعه است
مامان ترنم
18 اردیبهشت 92 8:10
شيطون بلا چه مدل موي خوشگلي براي خودت درست مي‌كني ها....


دخترم یه پا آرایشگره واسه خودش
مامان آرشيدا قند عسل
18 اردیبهشت 92 9:27
قالب نو مبارك.


مرسی جات
مامان آرشيدا قند عسل
18 اردیبهشت 92 9:31
راستش با اين حرف تارا منم بهم ريختم ولي خوب راست ميگه يه چند روزي مرخصي بگير و نذار اين به دلش بمونه
چقدر اون لباس عروس بهت مياد چقدر عوض شدي و خوشگل گلم
عجب البته يادمه منم كوچيك بودم خيلي دوست داشتم با موهاي كفي يه عالمه مدل بدم به موهام ولي ديگه اين بالباس رفتن زير دوش


آره خیال دارم هفته بعد آرزوش رو برآورده کنم
چشمات قشنگ میبینه عزیزم/ این لباس خودم براش سرهم کردم خیلی دوستش داشتم ولی کوچیک شده دیگه این عکس قدیمیه
zahra
18 اردیبهشت 92 11:15
عزیزمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
گلم قربونت بشم مرسی اومدی واما...
تارای نازنینم..ای جونم چه با مزس ..مدل مو میده ...


جیگرررررررررررررررررمی بوووووووووووووووس خوشگلم
مهتاب
18 اردیبهشت 92 15:51
وای چه عکس قشنگی از تارا جون بوسسسسس
رویا جونم به چیزهایی که نمیتونی تغییر بدی فکر نکن به لحظهای قشنگی فکرکن که کنار دخترت هستی واز ذره ذره اون استفاده کن
الانه که بچه همون با یک قایم باشک ساده قش میکنن از خنده یا بخاطر یک نقاشی کلی ذوق میکنن پس به لحظهای که باهم هستین فکرکن وهرچه میتونی شادترش کن
شرمنده باز من شدم ننه نصیحت کن


مرسی از همه راهنماییهات عزیزم اختیار داری ننه جون من همیشه منتظر حرفهای قشنگت هستم
مهتاب
18 اردیبهشت 92 15:53
این وبلاگ مطالب جالب داره یک نگاه بنداز
http://pareparwaz.niniweblog.com/


اطاعت
مامان آناهیتا
18 اردیبهشت 92 22:14
وای مامانی بازم دو دل شدم سرکار رفتن
منم می ترسم یه روزی این چنین حرفو بشنوم . دورت بگردم خاله .


وای خدا نکنه عزیزم / کار یه جورایی خوبه یه جورایی هم نه / خیلی دلم میخواد پیش تارا باشم ولی چون عادت کردم به کار اگه دوسه روز تو خونه بمونم حوصله ام سر میره
zahra
19 اردیبهشت 92 23:58
بووووووووووووووووووووووس


دوووووووووووووووووست داریم
محمد
20 اردیبهشت 92 14:44



ممنون
مامان نرگس
20 اردیبهشت 92 15:50
چه شیطونیه هاااا
مامان نرگس
20 اردیبهشت 92 15:58
سلام رویا خانم
اول حرفات منو یاد خودم میندازه ناراحت میشم، من فقط سه روز صبح زود باید برم سر کار خیلی ناراحت میشم چون نرگسو باید ببرم پیش مامانم بیشتر هم پیش اوناست. مخصوصا تو سن نرگس بچه ها بیشتر به محبت پدر و مادر نیاز دارن. تازه کارم اگه دایمی بود حداقل دلخوشی بیشتری داشتم. برام دعا کنید.


ایشالا که موفق باشی /نرگسی رو ببوس
خواهر فرناز
20 اردیبهشت 92 19:31
http://tatali.niniweblog.com/
سلام
این ادرس وبلاگ شماست؟
این با اون چه فرقی داره؟یعنی از نظر بچه نوشتین یا.....


سلام
این وبلاگ قدیمی مون هست که به خاطر یه کد اشتباه که گذاشته بودم تو تنظیماتش یه مدت مسدود شده بود و من این وبلاگ جدید رو ساختم
اون قدیمی هم یه مدت بعد دوباره فعال شد . ولی دیگه ادامه اش ندادم
خواهر فرناز
20 اردیبهشت 92 23:49
ممنون از جوابتون
آخه دیدم فعاله بااسم تارا شک کردم رفتم توش عکسای تارا توش بود
برای همین ازتون سوال کردم
الهی بمیرم برای بچه هایی که مامانشون سر کار میرند خودمم جزوشون بودم
گرچه من مهد نمیرفتم ومامانبزرگم تو خونمون منو نگه میداشت اما خیلی سخت بود دیگه بچه هایی که مهد میرند یکباره هستند
چه عکسایی گرفته
لباس عروسه را خودتون دوختین یا اماده خریدین؟

اخی پس کشیدی و الان حال دخترک منو بهخوبی درک میکنی

بله عزیزم خودم دوختم البته قبلا این عکسم یه کم قدیمیه

مادر کوثر
21 اردیبهشت 92 10:08
از دست تو وروجک
مادر کوثر
21 اردیبهشت 92 10:08
کسانی که دل درگرو محبت خدا نهاده اند،

لحظه شماری می کنند تا با ورود به ماه رجب
و بهره مندی از برکات آن،

به درک فیوضات ماه عظیم شعبان موفق شوند

و پس از آن بتوانند مدال لیاقت ورود به ضیافت الهی در ماه رمضان را دریافت نمایند.

التماس دعا

محتاجیم به دعا

zahra
21 اردیبهشت 92 12:11
من بیشترررررررررررررررر
اجی سربزن دیگه


چششششششششششششششم
نرگس مامان طاها و تارا
21 اردیبهشت 92 13:58
واي خداي من چه كار باحالي؟ولي آخه تارا جونم حس بدي هست آدم با لباس خيس.اذيت مي شي قربونت برم


چه اذیتی عشقشه به زور لباسها رو درمیارم
ستاره زمینی
22 اردیبهشت 92 13:18
عزیزم زندگی همینه دیگه .انشالله سالم سرحال باشید .


ممنون از دعای خوبتون شما هم همینطور
ستاره زمینی
22 اردیبهشت 92 13:20
عزیزم عجب مدل موهایی.......

ریحان گلی من میگه چرا مامانیش استعفا نمیده تا همیشه کنار تارایی باشه ..............


عزیزمی ریحانی دلم میخواد گلم ولی شرایط مقدور نیست
هدیه خدا
22 اردیبهشت 92 16:27
چه میشه کرد همه بچه ها با شاغل بودن مادراشون مشکل دارن. این نیز بگذرد.
به چه حمامی. چه پروسه ای.


بله این نیز بگذرد ...
مامان سونیا
22 اردیبهشت 92 17:19
وای عزیزم این مطلبت رو خوندم گریه ام در اومد چه کنیم ما مادرها برای این فرشته ها تا از دستمون راضی باشن فقط خدا که خودش میدونه ماهرکاری که می کنیم به خاطر رفاه و ارامش و اسایش این فرشته های کوچولوهست خودش کمکمون کنه تا بتونیم مادر خوبی براشون باشیمو از محبت کمشون نگذاریم کمکمون کنه تا کاری کنیم که بچه هامون کمبود ما رو جایی احساس نکن


انشاء الله / امیدوارم ازاین بابت در آینده کمبودی رو احساس نکنند
zahra
23 اردیبهشت 92 12:43
عزیزدلمی تو...منم همین طور ..
شروع چتو زدم ولی ج ندادی..مهم نیست..شاید کار داشتی..نه؟اجی بی وفای مننننننننننننننن


کیییییییییییییی اومدی من که چیزی ندیدم!!!
مامان تارا و باربد
23 اردیبهشت 92 13:42
سلام عزیزم دلم گرفت بای اون خواسته های تارا جون مامانی شاغل چه آرزوهایی میزارن به دل بچه های معصومشون

منم تو بچگیم خیلی با موهای کفیم مدلسازی می کردم یادش بخیر


چیکار کنیم خواهر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان(فاطمه ، گل بابا)
24 اردیبهشت 92 0:38
سلام رویاجون
خدا این دسته گلو واست نگه داره. برامن پیغام دوستی داده بودی؟؟؟؟ خودمو کشتم ولی آنلاین نبودی...


سلام بانو شما که تو لیست دوستامون هستین ولی هروقت آنلاینی میام تو چت اما خبری ازتون نمیشه
مامان(فاطمه ، گل بابا)
24 اردیبهشت 92 0:48
تا رسیدم باز رفتی!!!


شاید اینترنتتون قطع و وصل میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان نادیا و نلیا
29 اردیبهشت 92 0:57



لب]
مامان پریسا
1 خرداد 92 14:57
پس تارا این مدلی حمام میکنه؟


بله ورژن جدیده
مامان پریسا
1 خرداد 92 14:57
وای بچه ها چه ارزوهایی دارن


آرزوهایی که با همه کوچیکیشون یه دنیا حرف دارند