شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 29 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

خاطرات روز22 بهمن

1391/11/30 17:52
نویسنده : مامانی
935 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

 

خدمت گل دختر عزیزم عرض کنم که ؛ این پست مربوط به تاریخ 22/11/91 هستش که الان فرصت کردم و میخوام خاطراتش رو برات ثبت کنم.

جونم برات بگه  عصر شنبه  رفتم سوپری سرکوچه یه خورده خرت و پرت بخرم که چشمم افتاد به جعبه های شانسی سک سک که همیشه دوست داری / از آنجائیکه فرشته مهربون یه چندوقتی بود که بهت سرنزده بود تصمیم گرفتم که یکیشو برات بخرم و به دلیل اینکه دخترحرف گوش کنی شده بودی  ،بذارم بالای سرت تا صبح که از خواب بیدار شدی ببینی و ذووووووووووووق کنی  و فکر نکنی که فرشته مهربونت فراموشت کرده ...تصویر

خلاصه صبح که چشمای قشنگتو باز کردی و هدیه رو دیدی  بسی  خوشحال شدی  و یه ایول  به فرشته مهربون گفتی و بازش کردی و از محتویاتش هم خوشت اومد. بعد جعبه شو که نگاه کردی سریع پرسیدی مامان مگه فرشته مهربون هم از مغازه آقای رمضانی(سوپری سرکوچه) خرید میکنه؟؟؟؟؟؟  من : چرااااااااا ؟؟؟ ....  تارا : آخه این جعبه ها رو تو مغازه آقای رمضانی دیدم !!!!  تعجب خودمو جمع و جور کردم و گفتم خوب اون میتونه از هرمغازه ای که دلش بخواد خرید کنه...

totalgifs.com barrinhas gif gif line.gif

بعداز راست و ریست کردن کارها مون  وآماده شدن ناهار وسایلمون رو جمع کردیم و زدیم بیرون پیش به سوی راهپیمایی ، البته کوه پیمایی بود یه دوتا کوچه که از خونه مون بریم بالاتر میرسیم به تپه ها بعدش یه مقداردیگه پیاده روی کنیم می رسیم به کوه که چندان ارتفاعی هم نداره و با یه کم انرژی صرف کردن میرسیم بالای کوه ولی ما به خاطر تو و وسایل همراهمون همون پایین تو دامنه نشستیم و بعدازاینکه ناهارمون رو خوردیم  یه کم باهم بازی کردیم  و بعداز یکی دو ساعتی چون هوا گرم شده بود و کم کم پوستمون داشت میسوخت  اسباب اثاثیه رو جمع کردیم و راهی خونه شدیم و یه خواب جانانه بعداز ظهری رو هم ضمیمه کردیم .

به عسلکم خیلی خوش گذشت سرحال و قبراق شده بودی و گفتی هرروز بیایم همین جا ...

اینم چندتا عکس جهت محکم کاری

بدو بدو میکردی و انرزی دپو شده رو تخلیه میکردی

 درحال نشانه گیری با سنگ به طرف هدف مورد نظر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

مهسا مامان کیارش
30 بهمن 91 18:27
عزیزم بهت خیلی خوش گذشته مثل اینکه
فرشته مهربون و کوه پیمایی و تفریح
همیشه شاد و خوشحال باشی عزیزم


ممنون مهسا جون لطف داری عزیزم
مامان( فاطمه، گل بابا)
30 بهمن 91 20:12
حسابی خوش گذشته به تارا جون.
با دیدن این تصاویر دلم برا اونجاها حسابی تنگ شدددددد:-


آره چه جوووووووور هم
خوب بیاین یه روحی تازه کنین و هوای ولایتمون رو استشمام کنین
مامان( فاطمه، گل بابا)
30 بهمن 91 20:16
بالاخره راهپیمایی 22 بهمن رفتین یا نه؟ حرف از کوه پیمایی وراهپیمایی و... شد نفهمیدیم چی شد... خوش باشین وهمیشه به گردش ان شاءالله


ممنون عزیزم / رفتیم کوه پیمایی دیگه
خواهر فرناز
30 بهمن 91 21:34
عزیزم
همیشه به گردش وسفر باشین



ممنون دووووووووست جونی
مامان( فاطمه، گل بابا)
30 بهمن 91 22:08
مربوط به کیه؟ این روزا؟


آره همین امروز ساختمش برای شما
مامان( فاطمه، گل بابا)
30 بهمن 91 22:11
اونی که برا شعرام میخواستم شما ساختین؟ تو پرشین بلاگ هستش رو میگی یا بعداز اون ساختی؟


دیشب یکی ساختم تو پرشین بلاگ امروز یکی نوبلاگفا ساختم که فکر کنم بهتر باشه
رها
30 بهمن 91 22:43
از عکسا معلومه به آجی کوچولوی من کلی خوش گذشته،
همیشه شاد و خندون باشی آجی خوشگل باهوش من که فهمیدی فرشته مهربون از کجا خرید می کنه )
برای میثم تعریف کردم کلی خندیدیم )
عزیزم دلم براتون یه ذره شده


آره اجی این خانوم مچ گیری میکنه در حد تیم ملی
zahra
1 اسفند 91 0:00
شرمنده...حالم خوب نیس


خدا بد نده گلم چرا؟
تارا
1 اسفند 91 0:02
به به چقدر خوش گذشته
خوش به حالتون
منم دلم یه تفریح اینجوری میخواد


کاری نداره عزیزم کتونی هاتو بپوش یه همراه خبرکن و بزن به دل طبیعت
مامانی درسا
1 اسفند 91 2:28
تارایی یعنی این ژستات منون کشته با اون عینکیت عریزمی چقده هم بهت میاد گلم ...... انشاالله همیشه به خوشی ....... دوستتون دارم حتما" میدونید


شما لطف داری خاله عزیز و مهربوووووووووون/
ماهم دوستتون داریم یه عالمه
مامان ترنم
1 اسفند 91 8:30
عزيزم. چه خوب مچ فرشته مهربون(ماماني) رو گرفتي. واقعا ايول. نمي‌دونم چرا اين فرشته هاي مهربون هميشه از سوپري محل خريد مي‌كنن.


منم نمیدونم چرا؟/ اگه دیدمش حتما ازش می پرسم
مامان آرشيدا قند عسل
1 اسفند 91 9:47
خييييييييييييييييييييييييييلللييييي باحالي فدات عشق كردم كه نتميشه سرت كلاه گذاشت خانوم جانم به اين دقت مامان خانومي خو از سوپر سر كوچه نخر يه دو كوچه اونورتر بخر ديگهههههههههه
هميشه به گشت و گذار و تفريح


ممنون خاله جووووووووون پرانرژی / این فرشته تنبل شده و دیگه به خودش زحمت نمیده یه دوقدم اونورتر بره
مهتاب
1 اسفند 91 11:09
سلام دوست جونی خودم ، آفرین به شما مامانی ودخملی ورزشکار ،منکه تا پارک میخوام برم تنبلیم میاد
راستی رویا جونم تپه های جای شما سرسبز شده یا اینجوری به نظر میاد .
اینجا که شبهاش خیلی سرده
آپ شدی منم خبر کن اینروز زیاد نت گردی میکنم


قدم رنجه فرمودین عزیزم/ مهتاب جون اینجا دیگه بهار رسیده و کم کم گلها و علفها دارند زرد میشن اگه به زودی بارون نزنه کارشون تمومه
مامان تاراو باربد
1 اسفند 91 12:34
همیشه به گردش و تفریح و کوه پیمایی
میگم فرشته مهربون رو ارشاد کن از اون سر شهر خرید کنه نه از سر کوچه


چشم حتما یادآوری میکنم/ آخه فرشته هم اینقدر کم هووووووش!!!!
نرگس مامان طاها و تارا
1 اسفند 91 13:18
مي گم خونتون عجب دمي داره...دمش گرم.
قربون اين دخمل باهوش برم من...يعني مامان من ديگه دارم بزرگ ميشم و به اطرافم توجه دارم لطفا به فرشته بگو از جاهاي ديگه خريد كنه ديگه


ممنون مهربونم
/ آره این فرشته ما آی کیوی دخملی رودست کم گرفته بود
خواهر فرناز
1 اسفند 91 13:39
سلام
یه وبلاگ جدید درست کدم لطفا بیا اونجا برام نظر بندیسید
ممنونم ومنتظر نگاه گرمتون هستم
بووووووووووووس به دوست جونم
اینم ادرسش
http://namazrahekhoda.blogfa.com/


هنوز برای موتورهای جستجوگر شناخته شده نیست رفتم چیزی باز نشد
مامان مهربد
1 اسفند 91 15:38
عجب این بچه ها ناقلا شدن هاآخه دختر جون تو از کجا سک سک سوپر کوچه رو تشخیص میدی


سال 2013 است دیگه خواهر آی کیوی بچه ها هم بالارفته مثل بچگی های ماها که نیستن!!!
مامان پریسا
1 اسفند 91 15:56
رویا جون مگه میشه سر بچه ها رو کلاه گذاشت؟؟


نه والله بچه هم بچه های قدیم
مامان پریسا
1 اسفند 91 15:57
چه راه..... ببخشید کوه پیمایی خوبی.

منظره هم که عالیه معلومه حسابی خوش گذشته


آره جای شما خالی
مامان آناهیتا
1 اسفند 91 16:22
سلام عزیزم خاله اول از همه سک سک مبارک
حسابی بهت خوش گذشت الان بیرون سبز شده و برای بچه ها خوبه . به ما هم سر بزنید با یه خلاقیت منتظریم


ممنون خاله جون / چشم الان میاییم
ستاره زمینی
3 اسفند 91 11:35
:};-
نظر قبلیم نیست.
تارا جونم خوش باشی همیشه


وای به خدا نمیدونم چی شده خودم هم پیداش نکردم !!!!
تارا
4 اسفند 91 0:46
سلام
با پستم رو باز کردم با همون رمز قبلی
شما بودید چی کار می کردید؟


الان میام وبت
romina
4 اسفند 91 17:13
اي جووونم
عينكشو ببين
فداي اين گل دخترت بشم من الهي

راستي نيني ماهم به دنيا اومد بلاخره
نميدوني چقدر خوشحالم
دلم ميخواد زمين و زمانو به هم برسونم از خوشحالي


ممنون عزیزم / مبارکا باشه چشمتون روشن
مامان پریسا
5 اسفند 91 8:31
رویا جون قبلا خیلی فعال بودی ها!!


چشم عزیزم الان فعال میشم
مامان سونیا
6 اسفند 91 10:51
ای جونم انشاالله همیشه تفریح و ددر بره خوشگل خانم و بهش خوش بگذره


مررررررسی خانومی
آریوبرزن
8 اسفند 91 21:23
سلام سنگ تاراخیلی بزرگه.حالا کدوم یکی نشانه ها را می زد.دختریاپدر؟ راستی چراعکس دوست ما(آقای ایزدیار)را ازروبرونشان ندادید؟


خوب معلومه آقای پدر دست به سنگش خوب بود
اگه میخواستم ازروبروعکس بگیرم که سنگها به جای نشانه میخورد تو سر من!!!
مامان فافا
9 اسفند 91 23:57
انشاالله همیشه شاد باشید.
مامانی ما بختیاریها هم از این جور بازیها داریم
البته فقط اقایون انجام میدن
تارا جون هم واسه خودش مردیه


ممنون دوست عزیزم
آره خوب از یه قبیله منشا گرفتیم دیگه
مادر کوثر
21 اسفند 91 8:32
مگه فرشته مهربون هم از مغازه آقای رمضانی(سوپری سرکوچه) خرید میکنه؟؟؟؟؟؟

امان از این تیزی بچه ها

به به چه کوه خوشگلی


تیز اونهم چه تیزی !!!1