جنبش سبزها
به نام خدا نگارش : ٧/٤/٩٢ سلام گل دخترم اینروزها حسابی بهت خوش میگذره .... اخه فرناز و مهسا با مامان و باباشون اومدند خونه مون و قراره چندین روز بمونن ... از صبح که بیدار میشین تا شب حدودای ساعت یک شب یه بند در حال بازی کردن هستین و متوجه گذر زمان نیستین فقط شب که دراز میکشی باید یه نیم ساعتی من پاهاتو ماساژ بدم تا خوابت ببره دیروز یک بستنی یک کیلویی رو از صبح تا شب تموم کردین .البته عصرش که من و زن عمو رفته بودیم بازار از فرصت استفاده کردین و نصف باقیمانده رو نوش جان کردین پنجشنبه شب هم شام درست کردیم و رفتیم پارک و اونجا هم حسابی از خجالت قصربادی و ترامبولین و .... در اومدین !!! وحالا میرسیم به جنبش سبز...